پیامد های تنبیه بدنی در کودک
وقتی سخن از تنبیه به میان میآید، در اکثر ذهنها،
انضباط متبلور میشود و در نتیجه برخی تنبیه را با انضباط و اطاعت کورکورانه
مترادف میدانند. بعضی افراد معتقدند که انضباط در سایه اطاعت کورکورانه به دست میآید
و منضبط کسی است که بدون اظهار نظری، دستور مافوق خود را اجرا کند. متأسفانه
بسیاری از والدین و مربیان این فرضها را پذیرفتهاند و فکر میکنند که اگر کودک
از آنها طاعت محض کند، خوشبخت خواهد شد و بنابراین، زمانی که کودک از دستور آنان
سرپیچی میکند، او را تنبیه میکنند تا طبق نظر آنها رفتار کند.
چنین والدین و مربیان غافلند که اطاعت و انضباطی که از
راه تنبیه حاصل شود، موجب اضمحلال و نابودی حس ابتکار کودک میگردد و نیروی
کنجکاوی دیگر رشد نمییابد. اینگونه کودکان چون به سن بلوغ و رشد رسند یا از هیچ مقامی
اطاعت نمیکنند و راه عصیان در پیش میگیرند و یا آن که مطیع همه میشوند و برای
فرمانبرداری آمادگی پیدا میکنند؛ در صورتی که منظور از تنبیه، آگاهی دادن است و
هرگونه آگاهی انضباطی در مدارس باید بر مبنای قوانین، روشنفکرانه، آگاهانه،
خیرخواهانه، با فاصله زمانی مناسب با تخلف صورت گرفته، بدون لطمه وارد شدن به
شخصیت دانشآموزان باشد.
تنبلی و افت تحصیلی که گاهی اوقات موجب تنبیه دانشآموزان
میشود علل مختلفی دارد که باید به آن توجه شود. این علل به شرح زیر است:
1ـ علل بدنی
یا جسمانی 2ـ علل تربیتی یا ذهنی 3ـعلل عاطفی 4ـ ضعف خود آگاه «من» دانش آموز 5ـ
ابراز مخالفت با محیط.
علل جسمانی یا بدنی
علل جسمانی یا بدنی از علل تنبلی و
افت تحصیلی است که با معاینه دقیق پزشک مشخص میشد. علل جسمانی به شرح زیر است:
زمان بلوغ، بیخوابی، فشار عصبی، ناسازگاری خانوادگی، نداشتن تغذیه مطلوب همچنین
اختلالات داخلی مثل منظم نبودن غدد مترشحه یا اختلال در گوارش و کمخونی، صرع و
اختلالات مغزی که با آزمایشهای پزشکی مشخص میشود. این قبیل دانشآموزان در
مقایسه با سایر دانشآموزان کارهای خود را به موقع و بهتر انجام میدهند تا مورد
سرزنش دیگران قرار نگیرند، اما مشکل اصلی آنها به مرور زمان اعتماد به خود را از
بین میبرد بنابراین دلسرد میشوند و در نهایت این دلسردی باعث عقبماندگی درسی و
افت تحصیلی آنان میشود. کودکان چپدست، کجنویس و کجخوان، بچههایی
که خوب مینویسند ولی نمیتوانند بخوانند، نیز جزء این گروه قرار میگیرند.
علل تربیتی و ذهنی
در زمینه تربیتی گاهی معلم و مربی با روش و عملکرد
اشتباه خود دانشآموز را به تنبلی محکوم میکند، در حال یکه شاید عوامل نامساعد
تربیتی اعم از خانه و مدرسه باعث تنبلی دانشآموز شده است. به طور مثال رعایت
نکردن اصول روانشناختی در زمینه تعلیم و تربیت که کلید موفقیت هر معلم است،
نادیده گرفتن روشهای درست تربیتی و آموزشی، به کار بردن تبعیضهای غلط، تشکیل
کلاسهای دو سه نوبته با کیفیت آموزشی پایین، گنجاندن درس ریاضی و... در چند ساعت
پی در پی، تنظیم برنامههای سنگین آموزشی و تدریس فشرده و سطحی مواد درسی، به
کارگیری ضوابط نامناسب، اعمال تنبیههای شدید انضباطی، توقعات بیش از حد معلم،
خشکی نحوه تدریس در دروسی مثل ریاضی، فیزیک و شیمی و بیروحی کلاس درس بدون در نظر
گرفتن توان جسمی و روانی دانشآموز.
دانش آموزان کودن و عقبمانده نمیتوانند مراحل تحصیلی
خود را به طور عادی پشت سر بگذارند، افزون بر زمینه عقلی در نحوه ایجاد ارتباط با
دیگران نیز ضعیف هستند و دچار کندی ا دراک و بیثباتی روانی میشوند، پس نمیتوانند
روابط عاطفی ایجاد کنند، چون چنین خصوصیاتی در همه این دسته از کودکان یکسان نیست،
باید مدارس خاصی زیر نظر مربیان ویژهای برای هر گروه از اینان در نظر گرفته شود،
حتی در هر مدرسه نیز باید کلاسبندیها به تناسب وضعیت جسمی و روانی به خصوص ضرایب
هوشی دانشآموزان ردهبندی شود تا در بچههای تند ذهن ایجاد خستگی و در بچههای
کند ذهن ایجاد دلسردی نشود. در ضمن معلم و مربی خشن علاوه بر اینکه باعث افت
تحصیلی دانش آموز میشود گاهی ترس از معلم سختگیر و خشن به صورت لکنت زبان یا
اختلال در دستگاه گوارشی و تنفسی نیز ظاهر میشود.
علل عاطفی افت تحصیلی
اکثر دانشآموزانی که از سوی معلمان خود به تنبلی محکوم
شدهاند، دارای ضریب هوشی خوب یا در حد متوسط بودند که به شرط برخورداری از توجه و
کارآیی معلمان به آسانی میتوانستند مراحل تحصیل را پشت سر بگذارند و چه بسا از
موفقیت هم بهرهمند شوند. تجربه و تحقیق نشان میدهد که علل افت در اکثر اینگونه
دانشآموزان به مسائل عاطفی و آشفتگی خانوادههایشان بستگی دارد و برخی نیز چوب
کوتاهی معلم و مربی و نارساییهای مواد درسی را خوردهاند، زیرا آشفتگیهای ذهنی از
جمله نابسامانی کانون خانواده، ترس از فروپاشی آن و وحشت از معلم و بیزاری از فضای
نامساعد آموزشی آغاز میشود و کارآیی هوش را کند یا متوقف میسازد.دانشآموزانی که
به دلیل عاطفی تنبلی میکنند در زمینه هوشی، تربیتی و بدنی ضعف ندارند تنها
نیازهای شدید عاطفیشان آنها را کمحوصله و کمکار و به اصطلاح تنبل کرده است.
در کنار هر نوع فعالیتی یک کشش عاطفی وجود دارد، چنانچه
به هر علتی در آن سستی به وجود آید فرد نسبت به آن کار بیعلاقه و به اصطلاح تنبل
میشود. کشش عاطفی و علاقه فرد به پرداختن هر کاری مهمترین نقش را در شخص به عهده
دارد و کار مهم مربی و معلم، ایجاد علاقه جهت هر کاری قبل از اقدام آن است.
مهمترین عللی که باعث بیعلاقگی در شخص میشود، عبارتند از:
فرد احساس کند
که توان و لیاقت انجام کار مورد نظر را ندارد.
گماردن به کاری
که در حد و توان جسمی و روحی فرد نباشد.
ترس از تنبیه و
سرزنش و ریشخند بزرگترها.
وجود اضطراب
روحی و آشفتگی روانی.
ضعف اعتماد به
نفس.
احساس حقارت.
. ضعف خودآگاه «
من» دانشآموز
نخست باید من و خودآگاه فرد تقویت شود. وقتی منِ خودآگاه
بر قوه اراده حاکم باشد، دیگر تحت تأثیر انگیزه ناخودآگاه قرار نمیگیرد و در
انجام – خیال بافی کار دقت
کافی را ارائه میدهد و هرچه چیرگی «من» بر علاقه و اراده بیشتر باشد، تمرکز
شدیدتر و دقت عمیقتر میشود. در دوره بلوغ من یا خودآگاه شخص بیشتر به فعالیتهای ذهنی و
احساسی او معطوف است. به همین خاطر اشخاصی که «من» خودآگاه آنان ضعیف مانده باشد به
صورت تنبلی درسی مشاهده میشود.
انتظارات بیش از حد خانه و مدرسه و اشتباهات تربیتی محیط
سبب میشود که دانشآموز از مکانیزم دفاعی تنبلی استفاده ناروا کند. دانشآموزان
بازیگوشی که در اثر تهاجم محیط دلسرد میشوند، واکنشهایشان را به صورت تنبلی
ارائه میدهند. اشتغال مادران بر دختران تأثیر مثبت داشته، ولی تأثیر آن بر پسران
منفی است.
به گفته مولر، بیتوجهی و سهلانگاری در نظارت، بیشتر بر
پسران تأثیر منفی دارد تا بر دختران، زیرا پسران فعالتر بوده و بیشتر احتمال
گرفتارشدن در مشکلات را دارند؛ لذا کاهش نظارت والدین در اثر اشتغال مادر، موجب
افت تحصیلی در پسران میشود تا دختران. برخی نیز معتقدند که پسرانی که مادر شاغل
دارند در مقایسه با سایرین یشتر با مادر و خواهر و برادران دچار جدل و درگیری میشوند
که دلیل این امر را به افزایش تقاضا از جوان برای کار در خانه نسبت میدهند. پسران
بیش از دختران به کار کردن در خانه اعتراض دارند، در آن صورت در مدرسه عملکرد ضعیفتری
دارد.